سفارش تبلیغ
صبا ویژن























نگاه نو

1-      به اقتضای حوزه کاری ام با خانم های زیادی برخورد می کنم که زندگی خانوادگی سخت و عذاب آوری رو تحمل می کنند و حتی گاهی اوقات انواع آزار جسمی و روحی و ضرب و شتم رو تحمل می کنند و وقتی علت ادامه زندگی مشترک رو ازشون می پرسیم،  یک دلیل عمده رو ذکر می کنند:  فقط به خاطر بچه ام...

2-      صبح دیروز صحنه ای رو دیدم که هنوز هم دارم اون رو توی ذهنم تجزیه و تحلیل میکنم. یک خانم جوان مراجعه کرده بود با پسربچه ای حدودا دو و نیم ساله در بغل. از چسبیدن بچه به مادر کاملا مشخص بود که کودک در کنار ما (به عنوان افرادی غریبه) احساس ناامنی داره و آغوش مادر هم محلی هست برای احساس امنیت و آرامش.  از خانم علت مراجعه رو پرسیدم، که گفت: از شوهر معتادم جدا شدم و قصد دارم سرکار برم و ازدواج مجدد داشته باشم، این بچه رو هم نمیتونم نگه دارم و میخوام به بهزیستی تحویل بدم...

نمی خوام نتیجه گیری منفی داشته باشم، ولی سؤالاتی ذهنم رو مشغول می کنه:

چه وضعیتی می تونه برای یک خانمی که خصوصیاتش رو در بخش اول گفتم، پیش بیاد که بچه خودش رو به راحتی از خودش جدا کنه؟

آینده این کودک چگونه  خواهد بود و این کودک در آینده این رفتار رو چگونه تجزیه و تحلیل خواهد کرد؟

چه اقداماتی می توان انجام داد تا این کودک و کودکانی مانند او از تکیه گاههای عاطفی خود جدانشوند؟

و پرسش های بی پاسخی دیگر...


نوشته شده در دوشنبه 90/11/24ساعت 10:6 صبح توسط محمد مجیدی| نظرات ( ) |