سفارش تبلیغ
صبا ویژن























نگاه نو

سلام

    در گزارش قبلی عکسی از مسافرت به بندر عباس را روی وبلاگ گذاشتم، راستش را بخواهید برای ذخیره عکس ها حسابی مشکل دارم که امیدوارم به لطف مسولین پارسی بلاگ و قرار دادن فضای بیشتر برای آلبوم عکس بتوانم این مشکل را حل کنم.

  و اما عکسی که امروز میخواهم استفاده کنم مربوط به یکی از روستاهای اطراف بندر عباس می باشد.

 

در این عکس یکی از خانم های همیار مشغول پخت نان سنتی می باشد. نانی داغ و خوشمزه، جای شما خالی.

 

 

   واما عکسی از مهمترین بخش این کارگاه (به عبارتی بخش سمیناهار!) نیز تهیه کردم که دیدن آن هم خالی از لطف نیست.

 

 

راستی خودمانیم غذاهای سنتی جنوب که جای آن روی میز خالی است هم خیلی خوردنیه!!

   درپایان حیفم آمد که به حادثه ای که در روز شروع کارگاه پیش آمد اشاره  نکنم وآن هم پریدن یک گربه بزرگ به وسط جلسه و... دیگه بقیه ماجرا را هم که خودتان میتوانید حدس بزنید.

تا بعد...


نوشته شده در شنبه 83/12/8ساعت 10:28 صبح توسط محمد مجیدی| نظرات ( ) |

سلام

    یک معذرت خواهی به همه دوستان بدهکارم و آن هم به خاطر کم کاری خودم برای آپ کردن وبلاگ است. راستش را بخواهید یک سری کارهای اداری با مقدار زیادی تنبلی خودم باعث شد که نتوانم زودتر به وبلاگم سر بزنم. در هر صورت معذرت میخوام.

بگذریم،

    اگر یادتان باشد چند وقت قبل راجع به گروه همیاران سلامت روان صحبت کردم. مسافرت چند روز قبلم در واقع همراه شده بود با بازدید از همیاران بندر عباس.خیلی جالب بود، البته در کنار این بازدید ها کارگاهای آموزشی هم برگزار شده بود. و البته به قول بعضی ار دوستان  سمیناهار.

  و اما جالب ترین قسمت های این بازدید را به صورت تصویری برایتان نقل می کنم:

 

خانم پردل همیاری که دیگر همیاران از وی به عنوان« خاله» یاد می کنند در حال تشریح اقداماتش برای همکارانمان می باشد. اقدامات بزرگ با حداقل امکانات.

تا بعد...

 


نوشته شده در چهارشنبه 83/11/28ساعت 11:36 صبح توسط محمد مجیدی| نظرات ( ) |

امروز داستانی دیگر از کتاب نشان لیاقت عشق برایتان نقل می کنم:

          « مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه آورد. پسر بزرگش که منتظر بود، جلو دوید و گفت : مامان، مامان! وقتی من در حیاط بازی می کردم و بابا داشت با تلفن صحبت می کرد، تامی با ماژیک روی دیوار اتاقی که شما تازه رنگش کرده اید، نقاشی کرد!

            مادر عصبانی به اتاق تامی کوچولو رفت. تامی از ترس زیر تخت قایم شده بود، مادر فریاد زد: تو پسر خیلی بدی هستی و تمام ماژیک هایش را در سطل آشغال ریخت . تامی از غصه گریه کرد.

            ده دقیقه بعد وقتی مادر وارد اتاق پذیرایی شد، قلبش گرفت. تامی روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و داخلش نوشته بود: مادر دوستت دارم!

            مادر در حالیکه اشک می ریخت به آشپزخانه برگشت ، یک قاب خالی آورد و آن را دور قلب آویزان کرد.

تابلوی قلب قرمز هنوز هم در اتاق پذیرایی بر دیوار است!»

تا بعد...

 


نوشته شده در شنبه 83/11/17ساعت 9:44 صبح توسط محمد مجیدی| نظرات ( ) |

سلام دوستان

چند روزی بود که به خاطر مسافرتی اداری به بندر عباس والبته مهم تر از آن جنوبی ترین نقطه کشور قشم رفتم و بلافاصله مسافرتی به شمال کشور که  خانوادگی بود داشتم. جای شما حسابی خالی، هم فال بود هم تماشا. البته سعی میکنم تا راجع به این مسافرت ها که خیلی جالب بود بیشتر بنویسم.

پس تا بعد...

 


نوشته شده در یکشنبه 83/11/11ساعت 12:15 صبح توسط محمد مجیدی| نظرات ( ) |

  سلام

    هفته قبل برای چندمین بار کتاب« انسان در جستجوی معنی » ویکتور فرانکل را مطالعه کردم. شاید نام ویکتور فرانکل را شنیده باشید، یک روان شناس انسان گرا که نظریه معنی درمانی را ارائه داد.

    فرانکل معتقد بود که انسان باید به زندگی خود معنی دهد و این معنا در تمامی مراحل زندگی می تواند وجود داشته باشد.

    نظریه فرانکل از لحاظ تئوری خیلی جالب بودو وی نیز به آن اعتقاد جدی داشت تا اینکه جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد و فرانکل نیز گرفتار در اردوگاههای مرگ نازی ها.

    فرانکل پدر، برادر، و همسرش را در این اردوگاهها از دست داد، و در یک لحظه خود را در مقابل مرگ دید، آیا معنی درمانی می تواند به داد فرانکل برسد؟ و آیا انسان می تواند به مرگ خود نیز معنی دهد. فرانکل خودش می گوید: « ... دیدم بهتر است به عنوان یک پزشک بمیرم وتا زنده ام درد دوستان را التیام بخشم تا آنکه زندگی گیاهی موجود را دنبال کنم و سرانجام در این بیکاری جان دهم»

    2) امروز 23 دی ماه روز تولدم می باشد. البته چند سالی است که دیگه جشن تولد نمی گیرم، ولی حداقل کاری که در این روز انجام می دهم اینست که کمی به خودم فکر کنم و به کارهایی که برای سلامت خود و دیگران انجام دادم. چقدر در طی سال گذشته در جهت ارتقاء سلامت روانی خودم، خانواده ام، و دیگر همنوعانم گام برداشتم. (شاید ساخت این وبلاگ هم در همین راستا باشد)

     فرانکل در کتابش از قول نیچه می گوید « هرکس که چرائی در زندگی دارد، با هر چگونه ای خواهد ساخت» امیدوارم که همه ما در زندگی این چراها و چرائی ها را داشته باشیم تا با سختی های زندگی بهتر برخورد نماییم و در نهایت معنا های واقعی به زندگی خودمان بدهیم.

تابعد...


نوشته شده در چهارشنبه 83/10/23ساعت 9:20 صبح توسط محمد مجیدی| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >