شما که غريبه نيستيد :
همه چيز از يک شب مهتابي آغاز شد . شبي که واژه ي نام او بر دلم جوانه زد . من او را يافتم ، در ميان دشتي از آرزوهاي سپيد ، در عمق فضاي عطر آگين مهتاب ، در تلالوء پر نشاط کلمات ، در پشت پنجره اي که تصوير آبي عشقش را به من مي نمود .
سلاممن آپمبا يه جشن و يه پست !منتظرم