نگاه نو

چند روز قبل در خبرها خواندم که مسؤلین امر! در مشهد یک نقاشی دیواری از داستان شاهنامه فردوسی را بطور شبانه و با پاشیدن رنگ محو کردند. اول از همه به حال تصمیم گیرندگانی که این تصمیم را اتخاذ کردند متأسف شدم. همچنین برای هنرمند نقاشی که چندین ماه وقت صرف خلق این اثر چند صد متری کرده بود، هم واقعا ناراحت شدم. نمیدونم چگونه میتوان این رفتارها رو (که خیلی وقتها به غلط با توجیهات مذهبی هم صورت میگیره) توجیه کرد.
واقعا میشه توجیه کرد؟
نوشته شده در جمعه 90/3/20ساعت 10:5 صبح توسط محمد مجیدی| نظرات ( ) |

سلام
تقریبا ۳ روز بعد از زلزله بم بود که به اتفاق چند نفر از همکاران به بم رفتیم. تقریبا روز چهارم یا سوم بود که در یکی از محله های قدیمی بم به یک گروه امدادگر نروژی برخورد کردیم. این گروه در حال بیرون آوردن جنازه یکی از هموطنان مان از زیر آوار بود. البته به شکل کاملا محترمانه(دقیقا محترمانه نسبت به یک جنازه!) وبا ابزارهایی که مخصوص این کار ساخته شده بود نه با بیل و کلنگ!.
این گروه با دقت و وسواس زیاد جنازه این هموطن را از زیر آوار بیرون آوردند و با احترام به خانواده اش تحویل دادند. این صحنه را هیچ وقت فراموش نمی کنم..
..چند روز قبل که موضوع رها کردن چند بیمار در گوشه خیابان را شنیدم ناخودآگاه دوباره به یاد داستان بم افتادم. همچنین به یاد مفهوم "حرمت انسان" و "انسانیت".
نمیدونم شاید تفاوت دیدگاه و نگرش ما باعث شده که ما با یک انسان زنده اینطور برخورد کنیم و آن گروه امدادگر با یک جنازه آنطور برخورد کرد..
نوشته شده در شنبه 90/2/17ساعت 12:41 صبح توسط محمد مجیدی| نظرات ( ) |

هفته قبل برای شرکت در همایش کشوری آسیبهای اجتماعی به بیرجند رفتیم. اولین نکته ای که در درجه اول برایم جالب بود.برگزاری برنامه ای در این سطح توسط دوستان خراسان جنوبی بود، که فکر میکنم نمره قابل قبولی داشت. و دوم اینکه بالاخره بیرجند رو هم دیدیم. ودر آخر اینکه ما نفهمیدیم این سازمان هواپیمایی چه پدر کشتگی با ما داره که هر بار باید شهادتین خودمون رو بخونیم و بعد سوار هواپیما بشیم!
بگذریم،
و اما همایش،
در این دو روز غیر از صبح روز اول که بیشتر به صحبتهای مسؤلین اختصاص داشت، مباحث جالبی در زمینه طلاق، آسیبهای زنان، اعتیاد و سایر آسیبها مطرح شد. همچنین در بخش جنبی نیز نشست های جالبی باحضور کارشناسان برگزار شد که خیلی مفید بود. البته بعدا بیشتر در این مورد خواهم نوشت.
اما تا یادم نرفته اینکه، موقع رفتن از مسیر مشهد به بیرجند رفتیم و حدود ۴ ساعت مشهد بودیم و جای شما خالی یک زیارت حسابی هم رفتیم..
تا بعد...
نوشته شده در جمعه 90/2/9ساعت 8:13 عصر توسط محمد مجیدی| نظرات ( ) |

سلام
هرساله وقتی از تعطیلات نوروز بر میگشتم احساس میکردم فقط چند روز مرخصی گرفتم و رفتم شمال و آخرش هم برگشتم سر کار و زندگی!
اما امسال سعی کردم تا با یک برنامه ریزی دقیق تر از این فرصت طلایی ۱۵ روزه استفاده کنم. خوشبختانه در طی تعطیلات به جاهای مختلفی رفتیم که خاطره انگیز ترین آن رفتن به منطقه آلاشت سوادکوه و سنگچال (آمل) بود.
جای همه شما حسابی خالی!
امیدوارم این تعطیلات به شما هم خوش گذشته باشه.
نوشته شده در یکشنبه 90/1/14ساعت 9:12 عصر توسط محمد مجیدی| نظرات ( ) |

سلام
طبق برنامه هر ساله همه اعضاء خانواده لحظه تحویل سال به شمال و نزد پدر و مادر رفته و به اتفاق آنان به استقبال سال نو میرفتیم. اما امسال اولین سالی است که بدون حضور مادر و با یادش به استقبال بهار میرویم. مادر رفت، اما حضورش را در جای جای خانه احساس میکنم.
از خداوند متعال برای آن عزیز علو درجات آرزومندم.
همچنین فرا رسیدن نوروز و سال نو را به همه دوستان تبریک گفته و امیدوارم در کنار خانواده و در پناه خداوند منان سالی خوب و پر از موفقیت داشته باشید.
"آنچه بهترین است، آنرا برایتان آرزومندم"
تا بعد...
نوشته شده در یکشنبه 89/12/29ساعت 1:2 عصر توسط محمد مجیدی| نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >