نگاه نو
زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی ازاین باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی سلام بر همه دوستان وبلاگی و غیر وبلاگی! این عید سعید را به همه شما عزیزان تبریک می گویم. نوروز همواره با تحول و دگرگونی در طبیعت همراه می باشد. امید آنکه به مصداق » حول حالنا الی احسن الحال « بتوانیم تحول و دگرگونی در روح و جانمان ایجاد نمائیم و سال جدید همراه با پیروزی و بهروزی برای همه ما باشد. امید وارم که تعطیلات نوروزی به همه شما خوش بگذرد و توصیه های بهداشتی( اعم از جسمانی و روانی) رارعایت نمائید. انشاءا.. در اولین فرصت بر می گردم. تابعد... سلام راستش چند روز قبل از طریق همکارانمان در مر کز شنوائی سنجی (که در طبقه پایین ساختمان اداره مان می باشد) مطلع شدم که خانم جوانی که در زایمان اول خود پنج قلو زائیده بود بچه های یک و نیم ماهه خود را به مرکز آورده است. چهار دختر و یک پسر. دیدن آنها برایم خیلی جالب بود و پس از صحبت با پدر و مادرش و اطلاع از مشکلاتشان کمی متأثرم کرد. پدر و مادر پنج قلو ها از نبود سیستم های حمایتی در قبال فرزندان شان گله مند بودند.این خانواده تقریبأ از سطوح پایین اقتصادی و با در آمد بسیار ناچیز بودند و خصوصأ برای تهیه شیر خشک برای فرزندانشان خیلی مشکل داشتند. یک لحظه با خودم فکر کردم که با توجه به شرایط ویژه ای که این خانواده دارد مشکل اقتصادی نباید آنها را از آینده فرزندان و تربیت شان غافل کند.چه خوب است که ارگان های ذیربط با توجه به ضرورت این امر نگرانی های این خانواده را برطرف کنند.
چهار دختر و یک پسردر یک زایمان، کمی به بزرگی و قدرت خداوند فکر کنیم. تا بعد... در مطلب قبلی راجع به بعضی از مواردی که در جلسات خواستگاری لازم است رعایت شود صحبت کردم. امروز می خواهم کمی در مورد توجه به علائم هشداردهنده در این جلسات صحبت کنم. علائم هشداردهنده علائمی هستند که به صورت بالقوه در حال حاضر وجود دارند و شاید مشکل خاصی هم ایجاد نکند، اما در زندگی آینده ما ایجاد مشکل می کند. در طی جلسه خواستگاری و موقع صحبت قبل از ازدواج، اگر متوجه آن شدیم باید با دقت و وسواس بیشتری با آن برخورد نمائیم. به عنوان نمونه فردی می گوید. - راستش را بخواهید ما خانواده آرامی داریم، فقط یک مشکل کوچکی در خانواده ما بوده و آن هم این است که یکی از خواهرانم به خاطر وسواس شدیدی که داشت از همسرش جدا شد. (توجه به احتمال وجود الگوهای ژنتیکی و خانوادگی در بروز بعضی از اختلالاتروانی) و یا این مورد: - من هیچ نقطه ضعفی در زندگی ندارم، فقط گاهی اوقات که خیلی عصبانی می شوم سیگار می کشم. البته گاهی اوقات هم توی جمع های دوستانه خلاف های کوچکی دارم و چیز هایی مصرف میکنم. ( توجه به عوامل احتمالی اعتیاد در افراد) مواردی مانند آنچه در بالا ذکر شد می تواند باعث مشکلات شدیدی در زندگی شود. و بهتر است قبل از اینکه وارد یک زندگی رسمی و ایجاد یک پیوند عاطفی شدید با فردی شویم به فکر حل موارد فوق باشیم. نکته دیگر اینکه بعضی از مواقع فردی تمایل شدیدی به ازدواج با ما دارد و یا اینکه ما تمایل زیادی به ازدواج با وی داریم (به عبارتی دیگر ازدواج با عشق). معمولأ در این موقعیت ها افراد برای اینکه مانعی برای ازدواج شان پیش نیاید خیلی از علائم هشدار(شامل عادت های رفتاری ناهنجار، اختلالات روانی و ...) را نادیده می گیرند. بهتر است بدون توجه افراطی به احساسات و با در نظر گرفتن عقل و منطق دراین موقعیت ها تصمیم بگیریم. در مشاوره قبل از ازدواج و نیز انتخاب همسر همیشه به این شعار اعتقاد دارم که: « تسهیل ازدواج آری، سهل انگاری هرگز!» امیدوارم که همه دوستان وبلاگی و غیر وبلاگی مجرد، انتخاب خوب و شایسته ای در ازدواج شان داشته باشند. تا بعد... راستش چند وقتیه که از موضوع اصلی مان که بحث شیرین ازدواج و مسائل حول و حوش آن است دور شده ایم. با توجه به اینکه اکثر خوانندگان وبلاگ از قشر محترم و عزیز مجردین جامعه می باشند امروز قصد داریم تا کمی در مورد جلسه خواستگاری در ازدواج ( که به شکل سنتی آن وجود دارد)، و به طور کلی راجع صحبت کردن دختر و پسر قبل از ازدواج رسمی که برای آشنایی بیشتر صورت می گیرد صحبت کنم. یکی از مهمترین موضوعاتی که معمولاٌ در این نوع جلسات رعایت نمی شود اینست که معمولاٌ ما برای اینکه از فرد مقابل خود و نیزاحساسات، عواطف و عادت های وی شناخت پیدا کنیم، سئوالاتی را به شکل مستقیم مطرح می کنیم که این سئوال ها به هیچ وجه در جهت شناخت فرد مذکور به ما کمک نمی کند. به عنوان نمونه: - آیا تو آدم عصبانی هستی؟ - اگر ازدواج کنیم آیا پدر و مادر تو در زندگی ما دخالت می کنند؟ و سئوالاتی از این دست. به نظر شما با توجه به اینکه این سئوالات در ذات خود بار منفی دارد آیا فرد مقابل ما با حسن نیت با آن برخورد کرده و جواب های واقعی خواهد داد؟ بهترین شیوه ای که پیشنهاد می شود اینست که ما ابتدا کمی از ویژگیهای عمومی خودمان (البته به شکل واقعی) بگوئیم و سپس بعد از مطرح کردن آن، نظر طرف مقابل را هم راجع به آن جویا شویم. به عنوان مثال: - من اصولاٌ آدم آرومی هستم و خیلی دیر واکنش نشان می دهم، کلاٌ آدم زیاد عصبانی و پرخاشگری نیستم شما چطور؟ مسئله مهم دیگر اینکه گاهی اوقات افراد جواب هایی که می دهند کلیشه ای و محدود می باشد. برای رفع این مشکل می توانیم سئوالات مجددی مطرح کنیم. به عنوان مثال در جواب سئوال بالا شاید طرف مقابل ما بگوید: - من هم همینطور. و یا - من هم موافقم. در این جور مواقع میتوان با سئوالات جدیدتر از آن فرد توضیح خواست. به عنوان مثال: - یعنی شما هم آدم آرومی هستید یا پر تحرک و زودجوش؟ یک نکته ای که نباید فراموش کرد اینکه به هیچ وجه در همان جلسات اول نباید جنبه های خصوصی شخصیت و اطلاعاتی که کاملأ شخصی و خصوصی هست را در اختیار فرد مقابل مان قرار دهیم.زیرا ممکن است از این اطلاعات سوء استفاده شده ویا بعد ها به عنوان نقطه ضعف ما از آن استفاده شود. با شیوه بالا راحت تر می توان شناخت دقیقی از فرد مقابل پیدا کرد. ادامه دارد.. پنجره در بیمارستانی، دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد ازظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود، بنشیند ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعتها باهم صحبت می کردند. از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند و هر روز بعد ازظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، می نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می دید، برای هم اتاقیش توصیف می کرد. پنجره رو به یک پارک بود که دریاچه زیبائی داشت. مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایقهای تفریحی شان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بیرون، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می شد. همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف می کرد، هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد و روحی تازه می گرفت. روزها و هفته ها سپری شد تا اینکه روزی مرد کنار پنجره از دنیا رفت و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند و مرد دیگر که بسیار ناراحت بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد. مرد به آرامی و با درد بسیار ، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد . بالاخره می توانست آن منظره زیبا را با چشمان خودش ببیند ولی در کمال تعجب، با یک دیوار بلند مواجه شد! مرد متعجب به پرستار گفت که هم اتاقیش همیشه مناظر دل انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف می کرده است. پرستار پاسخ داد: ولی آن مرد کاملاً نابینا بود! برگرفته از نشان لیاقت عشق